در شماره نوروزی مجله وزین «تجربه»، شروین پاشایی عزیز با من گفتگویی داشت به بهانه معرفی کتاب «روایت و کنش جمعی» که به لطف مهارت شروین، به نظرم یکی از با کیفیتترین گفتگوهای مطبوعاتیام شد. متن این گفتگو را به همراه مقدمه آن اینجا بازنشر میکنم:
شروین پاشایی: در قرن بیست و یک با حضور شبکههای اجتماعی و هوش مصنوعی، کُنشگری چهرهیی تازه پیدا کرده و آگاهیبخشی و آگاهیرسانی از محدود بودن به فعالیت فعالان فرهنگی خارج شد، بلکه هر فردی در هر زمینهی کاری از کارگر گرفته تا دکتر توانست مطالعات و آگاهیهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارد و در جامعه تبدیل به کنشگر اجتماعی شود. چنانکه از آغاز اعتراضات شهریورماه هزار و چهارصد و یک دیدیم افرادی با کنشگری خود باعث ایجاد مطالبات عمومی و فراگیر شدند که پیش از آن کمتر کُنشگر فرهنگییی توانسته بود موتور محرک یک مطالبهی عمومی وسیع باشد. کتاب «روایت و کنش جمعی» نوشتهی فردریک دبلیو میر با برگردان الهام شوشتریزاده به ما یاد میدهد که چرا فراخوانهای اجتماعی و سیاسی به داستان نیاز دارند. این کتاب را نشر اطراف چاپ و منتشر کرده است. موضوع این کتاب مرا بر آن داشت تا با حامد بیدی مدیر عامل پلتفرم کارزار گفت و گو کنم چرا که در چند سال اخیر پلتفرم «کارزار» جایگاه ثبت انتشار و پیگیری مطالبات و کُنشهای اجتماعی بسیاری بوده. از همین رو روایتهای حامد بیدی میتواند راهنمای خوبی باشد برای همهی افرادی از جامعه که میخواهند مطالبات و خواستههایشان را از طریق راهاندازی کارزار در شبکههای اجتماعی پیگیری کنند.
شروین پاشایی: در بخشی از کتابِ روایت و کُنشِ جمعی آمده است:”«تجربهیِ معنادارشدنِ چیزی جدید شبیهِ تجربهیِ یادآوریِ چیزیست که خیلیوقتپیش فراموشاش کردهایم امّا حالا بهیادش میآوریم.» هم معناسازی و هم یادآوری نوعی برساختنِ رواییاند، تلاشی برایِ گنجاندنِ تجربه در قالبِ قصهیی که باید اتفاق بیفتد یا باید اتفاق افتاده باشد. کارکردِ معناسازیِ روایت، از جهتی، برعکسِ کارکردِ معقولسازیِ آن است. وقتی ما از روایت برایِ معقولسازی استفاده میکنیم، براساسِ جهانبینیِ کلیِ خودمان قصهیی خاص میسازیم. در مقابل، وقتی روایت را برایِ معناسازی بهکار میگیریم، جهانبینیِ کلیِ خودمان را با قصهیی خاص تأیید میکنیم.” حال با تجربه و شناختی که شما در چندسالِ اخیر -بهواسطهیِ پلتفرمِ کارزار- از کُنِشهایِ مَردُمی پیدا کردید، فکر میکنید امروز آگاهیِ جمعی براساسِ فُرمِ معقولسازی در حرکت است یا فُرمِ معناساز؟
حامد بیدی: جامعه ما در عین اینکه به شدت متکثر است، طی سالهای اخیر به شدت قطبیده هم شده است. در چنین شرایطی تجربه یک واقعیت یکسان، در ذهن گروههای مختلف معناهای متفاوتی ایجاد میکند. همانطور که در این کتاب نیز تأکید شده است معنای یک روایت در ذهن هر شخص وابسته به ابرروایتی است که در آن مینشیند و نسبت آن را با سایر برداشتهای آن فرد از رخدادها تعریف میکند. بنابراین اگر جامعهای را تصور کنیم که در آن دو ابرروایت کاملا متفاوت و اغلب متضاد بین گروههای مختلف مردم پذیرفته شده است، میتوان برداشتهای متفاوت افراد را از وقایع یکسان را بهتر درک کرد. برای مثال برجام برای یک دسته اصلیترین راه توسعه و پیشرفت بود و برای دیگری خیانتی بزرگ؛ یا اینترنت آزاد و رها برای یک گروه حقی بدیهی بود و برای گروهی عارضهای که هر چه سریعتر باید درمان شود. این معنابخشی به روایتها منجر به تثبیت هویت هر گروه، شکلدهی به کنشهای آنها و برساختن منافع مشترک میشود.
شروین پاشایی: یکی از مقولههایی که در کتاب به آن اشاره میشود “رابطهیِ نزدیکِ احساسات با روایتهاست”؛ حال با توصیفهایِ دقیقِتان از دوقطبیشدنِ مواجههیِ افراد با مسائلی که در کشور وجود دارد، از برجام گرفته تا اینترنتِ آزاد و رها، در نظرِ شما گروهی که اینترنتِ آزاد را حقی بدیهی میدانند آیا تحتِ تأثیرِ واکنشهایِ احساسبرانگیز هستند و خواستهیِ اینترنتِ رها بیشازآنکه منطقی باشد احساسی است؟
حامد بیدی: پیش از آنکه پاسخ بله یا خیر این سوال هوشمندانه شما را بدهم لازم است این بحث را کمی بازتر کنیم! در بخشی از این کتاب آمده است «ما حقیقت روایت را نه بر اساس مطابقت دقیقش با دنیای واقعی، بلکه بر اساس انسجام درونی و سازگاریاش با برداشتهای کلیمان درباره راه و رسم جهان میسنجیم». بنابراین پذیرش جمعی یک روایت ناشی از برداشتهای یکسانی است که تکتک آن افراد بر اساس تجربه زیسته خود دریافت کردهاند و بر اساس شواهد موجود، حقیقت یک روایت را میسنجند. در مثال اینترنت، گروهی که در پی کنش جمعی برای به دست آوردن اینترنت آزاد هستند رفتارهای پیشین مسئولان را در حوزههای مشابه (روزنامهها، ویدئو، ماهواره، و…) در طول دهههای گذشته دیدهاند و حالا بر اساس آن شناخت و ابرروایت شکلگرفته، روایت خودشان را از قوانین در حال تصویب نشر و بازنشر میکنند. طبیعی است که در بطن این یادآوری، انبوهی از احساسات مربوط به تجربیات تلخ پیشین نیز در قالب روایتی جدید بروز پیدا میکند. بنابراین اگرچه در مواردی شبیه به این موضوع ممکن است احساسات بر عقل سایه بیاندازد، اما این لزوما به این معنا نیست که آن روایت صرفاً احساسی، دور از منطق و غیرحقیقی است. البته در چنین شرایطی پاسخهای منطقی هم شنیده نمیشود و پاسخهای غیرمنطقی طرف مقابل نیز آتش احساسات برانگیخته شده را شعلهورتر میکند.
شروین پاشایی: خب باید بگویم که پاسخِ هوشمندانهتری گرفتم؛ گفتوگو را با اشاره به جملهیی دیگر از کتاب ادامه بدهیم، در بخشِ برساختنِ خیرِ جمعی آمده است “مدیرانِ ارشدِ شرکتهایِ نفتی، بهاحتمالِ قوی، قصهیی را که میگوید تغییرِ اقلیمْ حقه است میپذیرند و به قصههایِ حاکی از قریبالوقوع بودنِ فاجعهیِ زیستمحیطی بیاعتنایی میکنند. به بیانِ دیگر، ما براساسِ منافعِمان عمل میکنیم و بعد، قصهیی میگوییم که رفتارِمان را توجیه کند. امّا حتا در این موارد، همین نیاز به توجیهْ موضوعِ جالبیست. هرگز نمیشنویم کسی بگوید «ما طبقهیِ حاکم هستیم و استثمارِتان میکنیم چون زورِمان میرسد.»”! حال با این اوصاف آنچه شما بهعنوانِ پاسخهایِ غیرِمنطقیِ طرفِ مقابل از آن یاد کردید که باعثِ برانگیختهترشدنِ آتشِ شعلهیِ احساسات میشود، آیا میتواند بخشی از قصهیی باشد که برایِ توجیهِ افکارِ عمومی روایت میشود؟ چه نوع منطقی را پسِپُشتِ پاسخهایِ غیرِمنطقیئی که میشنویم میتوان پیدا کرد تا توجیهِ وعدهیِ عدمِ فیلترینگ باشد؟ آیا در نظرِ شما این پاسخهایِ غیرِمنطقی فقط برایِ مخاطبِ موافقِ محدودسازیِ اینترنت بیان شده؟
حامد بیدی: بله. همانطور که گفته شد روایتها بر بستر ابرروایتهایی شکل میگیرد که برگرفته از جهانبینی افراد است. بنابراین این دو گروه به خاطر ابرروایتها و جهانبینیهای متفاوت، برداشتهایشان از پدیدهها چنان دور از هم است که گویی در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند. طبعا توقع نداریم آن طرف به صراحت بگویند ما طبقه حاکم هستیم و استثمارتان میکنیم چون زورمان میرسد (هر چند برخی نقل قولها مضمون مشابهی دارند!). در مثال فوق تنظیم مقررات حکمرانی بر اینترنت در چهاچوبی «قاببندی» میشود که به خیر و صلاح مردم است و هدفش «صیانت» از کاربران در برابر کلاهبرداری کاربران ناشناس، محتواهای غیراخلاقی و اخبار غیرموثق خواهد بود. برای همین به دنبال احراز هویت کاربران، پالایش محتواها و جلوگیری از نشر اخبار بدون منبع معتبر هستند. اتفاقا روایت آنها به خوبی بر بستر ابرروایتی مینشیند که بر اساس آن، غرب همیشه به دنبال استعمار ایران، از بین بردن فرهنگ دینی، و عقب نگه داشتن این کشور بوده و هست و خواهد بود. در این ابرروایت نقش اصلی حکمرانان مراقبت، قیمومیت و صیانت از مردم و فراهم آوردن شرایط ضروری برای سعادت دنیوی و اخروی آنهاست. بنابراین برساخت یک خیر جمعی بر اساس ابرروایت مذکور منجر به پاسخهایی میشود که اگرچه میان گروه خود بسیار منطقی و قابل درک است، اما توسط گروه مقابل غیر قابل پذیرش تلقی میشود.
شروین پاشایی: برگردیم به کُنشِ جمعی، در بخشِ نظریههایِ کُنِشِ جمعیِ کتاب، آمده “موانعِ کُنِشِ جمعیِ موفق، بسیار بزرگاند امّا غلبه برآنها محال نیست. ساختارِ خیلی از نهادهایِ اجتماعی مانعِ همکاری میشود، مگر اینکه بتوانیم بر مشکلِ مفتسواری چیره شویم و یا افراد را از همکاریِ دیگران خاطرجمع کنیم.” در پلتفرمِ کارزار شما با تعدادِ بسیار زیادی مطالباتِ اجتماعی مواجه بودید که تعدادی از آنها به کارزارهایِ فراگیری تبدیل شد، تا به امروز نتیجهبخشیِ چنین کارزارهایی تا چه حد موفق بوده؟ در نظرِ شما موانعِ کارزارها و کُنِشهایِ اجتماعیِ ما چی یا چهچیزهایی است؟ آیا برایِ این موانع راهِحلها و راهکارهایی عملی به ذهنتان رسیده تا در فرصتی مناسب به کُنِشگرانِ اجتماعی ارائه کنید؟
حامد بیدی: همانطور که اشاره کردید، این کتاب مفتسواری (بهرهمندی از نتایج یک کنش جمعی بدون مشارکت در آن)، خاطرجمعی (اطمینان خاطر از همراهی و مشارکت سایرین) و هماهنگی (اطمینان از انتخاب روش کنشگری یکسان توسط همه) را سه چالش پیش روی کنشهای جمعی میداند. پتیشن یا کارزار جمعآوری امضای آنلاین به عنوان یکی از ابزارهای در دسترس کنشگران اجتماعی به اندازه قابل توجهی میتواند در حل این چالشها مؤثر واقع شود. در وهله اول یک کارزار جمعآوری امضا شامل متنی است که خود نوعی روایت است. روایتی از یک مشکل در حوزه حقوق شهروندی، محیط زیست، صنفی و اقتصادی، میراث فرهنگی و… که به شکل سلبی یا ایجابی در اعتراض یا مطالبه موضوعی مطرح میشود و محوریت آن کارزار را شکل میدهد. در ادامه نیز این روایت با نظرات کاربران پای آن و همچنین هشتگ آن در شبکههای اجتماعی شخصیسازی میشود. بنابراین میتوان گفت قدرت و مزیت پتیشن به روایتمحوری آن است و طبق چهارچوب نظری این کتاب، روایتها میتوانند با «برساختنِ نفعی مشترک در یک هدف جمعی» چالشهای فوقالذکر را برطرف کنند.
از طرفی ابزار اجتماعی پتیشن ماهیتا نیز میتواند راه حلی برای این چالشها باشد. با توجه به هزینه و تبعات بسیار پایین مشارکت در آن و تأکید بر اهمیت مشارکت تکتک افراد جهت افزایش تعداد امضاها، به حل مشکل «مفتسواری» کمک میکند. از طرفی با مشاهده تعداد امضاها و نام امضاکنندگان پای کارزار مسأله «خاطرجمعی» نیز تا حد زیادی مرتفع میشود. امری که تحت عنوان «رؤیتپذیری مشارکت افراد» و نمایش «اطلاعات اجتماعی» در کتاب «آشفتگی سیاسی: شبکههای اجتماعی چگونه به کنش جمعی شکل میدهند؟» نیز به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. در نهایت به واسطه توافق روی یک متن واحد و امضا و به اشتراکگذاری آن به عنوان یک کنش حداقلی، راهکار مناسبی برای حل مسأله هماهنگی است. به خاطر همین است که کارزارهای جمعآوری امضا را میتوان جزو چابکترین روشهای کنشگری اجتماعی برای شروع و یکی از سریعترین روشها برای همهگیری کنش جمعی دانست.
درباره موانع کارزارها اما میتوان به تفصیل سخن گفت. از موانع حقوقی مربوط به مسئولیت پلتفرمها در ایران و محدودیتهای سیاسی و حواشی تحمیلی که بگذریم، به طور خلاصه، میتوان گفت ناامیدی از موفقیت و اثرگذاری نهایی یک کارزار جمعآوری امضا در شرایط فعلی کشور ایران اصلیترین مانعی است که باعث میشود بسیاری از افراد در آن مشارکت نکنند. مسألهای که اگرچه قابل درک است و نمیتوان آن را کاملا اشتباه دانست، اما تجربیات گذشته این شیوه از کنشگری دیجیتال نشاندهنده آن است که این پلتفرم به عنوان یک ابزار اجتماعی، تجربیات ارزندهای را نیز رقم زده است. طی سالهای گذشته کنشگران اجتماعی زیادی با استفاده از این ابزار، در کنار سایر روشهای کنشگری و فناوریهای شهروندی، موفق شدهاند در حوزههای مختلف «اثرگذار» باشند. در برخی موارد اطلاعرسانی یک فاجعه قریبالوقوع زیستمحیطی از این طریق منجر به جلوگیری از آن شده، و در بعضی دیگر مکاتبات یک سازمان مردمنهاد با پشتوانه امضاهای یک کارزار در حوزه حقوق شهروندی موفق به ایجاد یک تغییر شده است. نکته مهم آنکه در ارزیابی اثرگذاری کارزارها نباید تعداد امضاها را ملاک قرار داد. زیرا بسیاری از کارزارهای محلی و روستایی هستند که با کمتر از هزار امضاکننده موفق شدهاند زندگی بخشی از مردم آن منطقه را بهبود بخشند. خاطرم هست در اوج همهگیری کرونا یک کارگر ساده چاپخانه در شهری کوچک توانسته بود با راهاندازی یک کارزار، تجهیز بیمارستان شهرشان را به دستگاه سیتیاسکن مطالبه کند و در مدت کوتاهی به نتیجه برسد. وعدهای که سالها مسئولان شهر پشت گوش انداخته بودند اما حالا با انجام آن جان بسیاری از بیماران شهر نجات پیدا میکردند.
شروین پاشایی: هرچند که مایلام این گفتوگو بیشتر از اینها ادامه پیدا میکرد امّا محدودیتِ صفحه در مجله باعث میشود که به آخرِ گفتوگو نزدیک بشویم، بههمینخاطر با چند پرسش و پاسخِ کوتاه گفتوگو را در اینجا تمام میکنیم امّا بهزودی دوباره گفتوگو خواهیم کرد. فعالیتِ پلتفرمِ کارزار بعد از چندماه توقف دوباره در نیمهیِ دومِ بهمنماهِ هزار و چهارصد و یک آغاز شده، همراهی و حضورِ مَردُمی در همین مدتِ کوتاه چهگونه است؟
حامد بیدی: به خاطر پروندههای جاری و محدودیتهای امنیتی چند ماهی در شبکههای اجتماعی حضور نداشتیم. این مسأله و از آن مهمتر شرایط حاکم بر جامعه منجر به کاهش کاربران فعال پلتفرم در ماههای گذشته شد. طبیعی است که «کارزار» تنها یکی از ابزارهای کنشگری اجتماعی بوده و هست و شهروندان هر گاه احساس کنند این ابزار به کارشان میآید به سراغش میآیند. پس از وقفه چند ماهه و با توجه به رشد تدریجی حضور و فعالیت کاربران در این پلتفرم اجتماعی، تصمیم گرفتیم «در حد مقدور» در شبکههای اجتماعی نیز حضورمان را از سر بگیریم. هر چند انتقادات قابل درکی مطرح شده است، اما اکثر کاربران از این حضور استقبال کردهاند و با درک شرایط و محدودیتها، حمایت خوبی در راستای مطالبهگری آغاز شده است.
شروین پاشایی: آیندهیِ “پلتفرمِ کارزار” را روزی که اینترنتِ آزاد و رها در اختیارِ همهیِ کابران است، چهطور میبینید؟
حامد بیدی: اینترنت آزاد در فضایی قابل دستیابی خواهد بود که آزادیهای اجتماعی و سیاسی نیز ارج نهاده شود. در چنین شرایط ایدهآلی است که پلتفرم کارزار میتواند به عنوان یک شبکه واقعا اجتماعی، کارکردهای اصلی خود را نشان دهد و در راستای مأموریت خود یعنی ترویج فرهنگ مطالبهگری مدنی و همافزایی اجتماعی، به یک بازیگر مهم و تأثیرگذار در جامعه مدنی تبدیل شود. البته نباید از این ابزار اجتماعی توقع کارکردهایی مثل حزب، سمن یا رسانه را داشت. بلکه این ابزار بناست به احزاب، سمنها و رسانهها کمک کند تا با پشتوانه گروههای متکثر مردم در مقابل هر نوع حاکمیت چانهزنی کنند و در نهایت نمود و نمادی باشد از تکثر موجود در صداهای برآمده از جامعه.
شروین پاشایی: از آنجایی که میدانم علاقهیِ زیادی به توئیت دارید میخواهم بدانم در نظرِ شما مهمترین توئیتِ اجتماعیِ تأثیرگذار در نیمهیِ دومِ سالِ هزار و چهارصد و یک چه بود؟
حامد بیدی: انتخاب یک توئیت خیلی سخت است، به خصوص که بسیاری از توئیتهای اثرگذار در این مدت حذف شدند. اما به نظرم یکی از کمنظیرترین موجهای توئیتری توئیتهایی بود که با کلمه «برای» شروع میشد و هر کدام یک روایت از مشکلات و چالشهای اجتماعی را بیان میکرد. قصههای نهفته در هر کدام از این توئیتها آنقدر ملموس، ساده، جذاب و در عین حال دردناک بودند که وقتی در قالب موسیقی شروین حاجیپور بیان شدند به سرعت در دل بسیاری از مردم نشست. به نظرم موج توئیتری «برای» میتواند به عنوان یک نمونه مطالعاتی ایدهآل برای تأثیرگذاری روایت بر کنش جمعی مورد بررسی قرار بگیرد.
شروین پاشایی: سخنِ آخر؟
حامد بیدی: به نظرم امروز بیش از هر زمان شاهد قدرتنمایی روایتها هستیم. هر گروهی که بتواند قصهای باورپذیرتر و تأثیرگذارتر بگوید، میتواند در همراهی و حمایت افکار عمومی موفقتر عمل کند. این موضوع خصوصا در جامعهای که تنشهایی جدی را تجربه کرده و فارغ از روایت اقلیت یا اکثریت، به شدت قطبیده شده مسأله بسیار سرنوشتسازی است. از طرفی در مقیاس اجتماعی، شناخت عناصر روایت و شیوه اثرگذاری آن میتواند برای کنشگران اجتماعی بسیار مفید واقع شود. امیدوارم این گفتگو بتواند در شناخت بیشتر این مسأله کمک کرده باشد.
شروین پاشایی: متشکرم که وقتتون را در اختیارِ مجلهیِ تجربه و خوانندهگانِ علاقهمند و من گذاشتید و ما را در آگاهیتان شریک کردید.
دیدگاهتان را بنویسید