مقابله با استارتاپها

چه در ذهن پلمب‌بازان و مسدودگران می‌گذرد؟! نگاهی زمینه‌ای به آنچه بر سر ما آمده است

یادداشت زیر به سفارش وبسایت مارتک نوشته و یازدهم مردادماه ۱۴۰۲ در این وبسایت منتشر شده است.

زمانی نوار کاست موسیقی لس‌آنجلسی در خودرو جرم بود، داشتن ویدیو جرم بود، قدم زدن دختر و پسر با هم جرم بود، اکران فیلم مارمولک و آدم برفی جرم بود. چه گریبان‌ها که دریده نمی‌شد و چه فریادها که بر آسمان نمی‌رفت برای هر کدام از این جرم‌های خودساخته‌ای که نمادهای جسورانه‌ای از «غرب» بودند در دوران «جنگ سرد» و مصادیقی بودند از تهاجم فرهنگی برای نابودی دین و ایمان مردم. فریادهایی از جنس همین فریادهایی که امروز از سوپرانقلابی‌هایی می‌شنویم که با چند توئیت و جریان‌سازی زمینه پلمب استارتاپ‌ها را فراهم می‌آورند، یا ایده‌هایی به سبک طرح صیانت را اجرا می‌کنند، بدون آنکه ذره‌ای به تبعات چنین اقداماتی اهمیت دهند. در این یادداشت تلاش می‌کنیم بفهمیم چطور ممکن است واقعا چنین اتفاقات عجیبی بیافتد. اتفاقاتی که گویا هیچ‌کس هم گردن نمی‌گیرد و حتی تکذیب قوه قضائیه و محکوم کردن وزیر ارتباطات را هم در پی خود دارد!

اگر محتواهایی را که در راستای جریان‌سازی این موضوعات منتشر می‌شود دنبال کنیم، متوجه می‌شویم نگاه آنها به استارتاپ‌ها و اصطلاحا اکوسیستم استارتاپی به صورت مبنایی منفی است. چنین نگاهی از همان اوایل شکل‌گیری استارتاپ‌ها در ایران وجود داشت و شاید یکی از نقاط اوج آن را بتوان پروژه «شب‌نامه» دانست که اواسط دهه ۹۰ اکوسیستم نوپای استارتاپی را یکسر پروژه ترکیبی نفوذ غرب در حوزه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌دانست و هدف اصلی آن را صدور بیگ‌دیتای ایرانیان از طریق سرمایه‌گذاران خارجی و شناسایی و دزدیدن نخبگان ایرانی معرفی می‌کرد. در پارادایم «جنگ سردی» آنها طبیعی است که استارتاپ‌ها به عنوان نسل جدیدی از شرکت‌های مبتنی بر فناوری و نوآوری با آن فرهنگ سازمانی متفاوت و رشدهای سریع و سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیر مشکوک به نظر برسند و خود از مصادیق مجرمانه وارداتی از غرب شناخته شود! به خصوص که این بازیگران نوپا به خاطر ذات نوآورانه خود بازی‌های سنتی را در حوزه‌های مختلف بر هم می‌زنند و «تخریب خلاق» آنها منجر به نابودی بازیگران سنتی اقتصاد می‌شود: یکی بساط تاکسی‌های تلفنی را جمع می‌کند و دیگری مافیابازار خرده‌فروشی موبایل را آزار می‌دهد. یکی مناسبات جدیدی در بازار املاک و خودرو ایجاد می‌کند و دیگری انحصار صدا و سیما را در تولید فیلم و سریال تهدید می‌کند. این بر هم زدن بخش‌های سنتی اقتصاد و فرهنگ ماهیتا دشمن‌ساز است و رشد سریع و جذب سرمایه‌های خطرپذیر نیز شاخک‌های حسودان بسیاری را تکان می‌دهد. ترکیب همه این‌ها به حمایت پیاده‌نظام‌های ایدئولوژیک می‌آید تا شاید بتواند سهمی از این کیک جدید عاید خود کند، یا لااقل عاید خودی کند! در چنین زمینه‌ای از جنگ نوها با کهنه‌هاست که می‌توان عمق نگاه تنفرآمیزی را درک کرد که زمینه‌های پلمب شدن یا مسدوسازی اپلیکیشن استارتاپ‌ها را به بهانه حجاب کارکنان آنها فراهم می‌کند. در چنین فضایی است که دچار خطای ادراکی می‌شوند و انتشار چند تصویر پراکنده و بی‌ربط به هم را که از اکانت‌های خصوصی چند کاربر سر در آورده، بخشی از پروژه نفوذ «غرب» برای زمینه‌سازی سالگرد اعتراضات سال گذشته تفسیر می‌کنند! اینگونه است که آنها اقداماتی مثل پلمب و مسدودسازی و لغو مجوز را «شکست گردن گردن‌کشان» می‌نامند و برای آن پایکوبی می‌کنند.

نکته جالب آنجاست که حتی در مواردی که مشخص می‌شود سرمایه‌گذار فلان استارتاپ «خودی» بوده است، اوضاع بدتر می‌شود! در این شرایط آنها احساس می‌کنند خیانت بزرگی در کار بوده و تصور می‌کنند این استارتاپ‌ها پول خودی‌ها را به جیب زده‌اند، حمایت دولت خودی را هم داشته‌اند و حالا در مقابل سیاستهای فرهنگی حاکمیت ایستاده‌اند. همانطور که می‌بینید در پازل فکری آنها همه چیز خیلی خوب کنار هم چیده می‌شود تا توهم توطئه پررنگ‌تر و جدی‌تر شود. با نمایان شدن این پازل عجیب و غریب، ضرورت «خودی‌سازی» اکوسیستم استارتاپی از همیشه بیشتر احساس می‌شود و اینگونه است که صحبت‌های دلسوزان مبنی بر مهاجرت نیروهای متخصص به خاطر این اقدامات کمترین اهمیتی پیدا نمی‌کند. از نظر آنها چه بهتر که این اکوسیستم غربی با کارکنان غرب‌زده‌اش زودتر بارشان را ببندند و بروند در همان آمریکای روی به انحطاط و در حال سقوط زندگی کنند.

اما در جهانی که اقتصاد و فناوری در آن چنان در هم تنیده که بزرگترین خطوط تولید آیفون آمریکایی در چین است و روسیه بزرگترین تأمین‌کننده انرژی اروپاست و از هند و برزیل تا همین کشورهای حاشیه خلیج فارس دیگر چندان قابل تقسیم‌بندی در یکی از بلوک‌های شرق و غرب جنگ سردی نیستند، چطور ممکن است چنین تفکری هنوز در کشور ما زنده مانده باشد؟ چطور ممکن است مسئولان یک کشور اینچنین کمر به نابودی اقتصاد و فرهنگ و امنیت خود ببندند و در حالی که همسایگان اینچنین شتابان گوی سبقت را در توسعه فرهنگی و اقتصادی از هم می‌ربایند، عملا در تمام زمینه‌ها در جا بزند؟ چطور ممکن است در روزهایی که مردم تورم بی‌سابقه ۶۰ درصدی را تجربه می‌کنند و بیش از یک دهه رشد اقتصادی صفر درصد را تجربه کرده‌اند، نه خبر خودکشی کارگران و نه آمارهای تکان‌دهنده مهاجرت نیروی انسانی متخصص، که خبر انتشار چند عکس از چند جوان باعث می‌شود گریبان‌ها دریده شود و فریادها بر آسمان رود و آرزوی شکستن گردن گردنکشان تبدیل به مسأله روز آقایان مسدودگر و محدودساز و پلمب‌باز شود؟

بگذارید با یک سوال کمک کنیم به درک بهتری از مسأله برسیم: پلمب و لغو مجوز و مسدوسازی استارتاپ‌ها و پلتفرم‌های داخلی، در کنار فیلترینگ گسترده پلتفرم‌های خارجی، علاوه بر تحریم مردم ایران توسط پلتفرم‌های بین‌المللی به نفع چه کشورها و به ضرر چه کشوری است؟! آیا جز این است که مجموع این رویکردهای سلبی و دمیدن بر آتش تنفر سوپرانقلابی‌ها از بخشی از مردم و سایر بلاهایی که بر سر اقتصاد کشور آمده در مجموع یک «ایران ضعیف» را می‌سازد؟ ایرانی ضعیف که گویا تمام قدرت‌های بزرگ جهان و کشورهای همسایه ذینفع «ضعیف بودن» آن هستند، نه نابودی یا اقتدار آن. من به عنوان یک دولت اگر دشمن یا رقیب منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران بودم، چه می‌کردم جز همین کارهایی که این‌ها می‌کنند؟! من نوعی اگر قرار باشد خط نفوذ اقتصادی و فرهنگی را دنبال کنم، کجا به دنبالش می‌گشتم؟! به نظر می‌رسد بازی هوشمندانه‌ای در کار باشد که خیلی‌ها را بازی داده است. یک بازی بزرگ و پیچیده که ترکیبی موفق و هم‌تراز است از تحریم‌های ناشی غرب‌ستیزی، محدودسازی‌ها و مسدودسازی‌های ناشی از کوته‌بینی، نابودی فرهنگ ناشی از فرهنگ دستوری، و اقتصاد رانتی خودی‌ها ناشی از انحصار دولتی‌ها و خصولتی‌ها.


منتشر شده در تاریخ

در موضوع

,

توسط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *