افکار عمومی در شبکه‌های اجتماعی

یادداشت در فصلنامه رسانه فرهنگ: شبکه‌های اجتماعی؛ بازتاب‌دهنده افکار عمومی یا جهت‌دهنده آن؟

یادداشت زیر به سفارش نشریه «رسانه فرهنگ» نوشتم که در شماره ۲۲ این فصلنامه منتشر شد. مدیرمسئول این نشریه استاد گرامی دکتر هادی خانیکی و صاحب امتیاز آن انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات است و در هر شماره به پرونده‌ای ویژه می‌پردازد. موضوع این شماره نیز «افکار عمومی» بود که افتخار همراهی با این مجله را پیدا کردم. اینجا متن این یادداشت را بازنشر می‌کنم:

برای بار هزارم انگشتمان را روی صفحه گوشی حرکت می‌دهیم و صفحه را رفرش می‌کنیم تا محتوا آن تازه شود. میان استوری‌های روزمره دوستانمان و یا شاید توئیت‌هایی از زمین و آسمان، هر از گاهی یک ویدیو یا عکس تکراری را می‌بینیم یا متوجه تکرار یک هشتگ خاص می‌شویم. اگر بار اول روی آن نزده باشیم، بالاخره کنجکاو می‌شویم که این چه چیزی است که «همه» از آن می‌گویند. طبیعتا ممکن است آن محتوا ما را هم تحت تأثیر احساسی یا منطقی بگذارد و همان لحظه با به اشتراک‌گذاری مجدد آن، ما هم تبدیل به یکی از Nodeهای شبکه توزیع آن محتوا یا هشتگ شویم. به دنیای جدید افکار عمومی خوش آمدید!

هنوز زمان زیادی نگذشته از زمانی که فراگیری مشاهده محتوا در کادرهای عمودی گوشی‌های موبایل از کادر افقی تلویزیون پیشی گرفته است. رسانه‌ای با محتواهای شخصی‌سازی شده‌ای که به صورت نامتمرکز[1] تولید می‌شود و در هر لحظه می‌توان محتوای خود را در آن منتشر کرد. هر چند این موضوع این روزها جزء بدیهیات محسوب می‌شود، اما پدیده‌های اجتماعی رخ داده روی این بستر مشبک گاه همه را، خصوصا پژوهشگران رشته‌های مختلف علوم انسانی را انگشت به دهان می‌گذارد. شاید هم همین موضوع باعث می‌شود خیلی‌ها سعی کنند پدیده‌هایی مثل سوژه‌های وایرال‌شونده را ناشی از فعالیت ربات‌های سایبری، سازمان‌دهی تشکل‌های خاص، تأثیر اینفلوئنسرها و شبکه‌های تلویزیونی و… بدانند یا خود پلتفرم را متهم کنند که تعمدا در حال دستکاری محتواهایی است که به ما نمایش می‌دهد. اما واقعیت چیست؟ آیا شبکه‌های اجتماعی به مثابه یک آینه تمام‌نمای افکار عمومی آن را به معرض دید همگان می‌گذارد یا ساز و کارهایی دارد که به آن جهت می‌دهد؟ محتواهای وایرال‌شده توسط کاربران در شبکه‌های اجتماعی تا چه می‌تواند نمایانگر حقیقی افکار عمومی شهروندان باشد؟

طبیعتا پاسخ به این پرسش کلیدی، هر چند بسیار ضروری و احتمالا فوری به نظر می‌رسد، به این راحتی‌ها نیست. در این یادداشت سعی می‌کنیم ابعاد مختلف این موضوع و برخی متغییرهای مهم آن را مرور کنیم، تا اگر تصمیم داریم به این قبیل پرسش‌های میان‌رشته‌ای پاسخی علمی دهیم، آگاهی بیشتری نسبت به جوانب فنی و اجتماعی آن داشته باشیم.

زمینه‌های اجتماعی وایرال شدن محتوا

وقتی محتوایی در شبکه‌های اجتماعی به شکل ناگهانی در مقیاسی وسیع «به اشتراک» گذاشته می‌شود به آن محتوای وایرال شده می‌گویند که اشاره‌ای دارد به سرعت و گستردگی انتشار ویروس‌ها. بنابراین موضوع فراتر از لایک زدن یا کامنت‌گذاشتن برای آن است و به اراده فردی تک‌تک کاربران برای نمایش آن به سایرین بستگی دارد. این اراده گاه در قالب به اشتراک‌گذاری مستقیم یک محتوا خود را نمایان می‌کند و گاه کاربر محتوایی جدید در همان موضوع تولید و منتشر می‌کند. اما چه اتفاقی می‌افتد که شهروندان به عنوان یک کاربر از نقش یک تماشاگر فراتر رفته و در بازتولید یا تولید محتوا حول یک سوژه مشارکت می‌کنند؟ چه عواملی در ترغیب و اقناع گروه زیادی از کاربران برای چنین مشارکتی موثر است و منجر به نوعی کنش جمعی آنلاین می‌شود؟ پیش از تلاش برای پاسخ به این سوالات، لازم به ذکر است که عناوین زیر، صرفا نگاه‌هایی از زوایای مختلف به مسأله کنش جمعی آنلاین خواهد بود و ادعایی مبنی بر شناسایی تمام متغییرهای دخیل در این مسأله را ندارند.

اثرگذاری روایت

امروز دیگر درباره اهمیت نقش روایت در تبلیغات، برندسازی، سیاست و کنش جمعی کمتر تردیدی وجود دارد. آنت سیمونز در کتاب «بهترین قصه‌گو برنده است» به اقیانوسی از اطلاعات و داده‌های پراکنده اشاره می‌کند که آدم‌ها در آن شناورند و آن‌ها را غرق گزینه‌های متعدد می‌کند. او معتقد است در این اقیانوس انتخاب، یک قصه پرمعنی می‌تواند مثل یک منجی حیات‌بخش باشد. فردریگ دبلیو میر در کتاب «روایت و کنش جمعی» ریشه موفقیت بسیاری از فراخوان‌های اجتماعی و سیاسی را قدرت داستان آنها می‌داند و معتقد است روایت می‌تواند مسائل مهم کنش جمعی از جمله مفت‌سواری، خاطرجمعی و هماهنگی را حل کند و منجر به یک حرکت جمعی فراگیر شود. به عقیده او داستان‌ها کنش افراد را فراتر از منفعت‌های فردی یا تصمیم‌گیری‌های منطقی می‌برند و می‌تواند از طریق برانگیختن احساسات منجر به مشارکت شود.

ترند شدن «برای…» در توئیتر، چالش دعوت از دوستان برای بازنشر عکس کودکیشان در اینستاگرام، دعوت به امضای کارزار مخالفت با طرح صیانت در پیام‌رسان‌ها و… بر زمینه داستان‌های تأثیرگذار رشد کرده‌اند. داستان‌هایی که افراد زیادی با آن احساس هم‌ذات‌پندای و همدلی می‌کنند، یا آینده خود را در آن می‌بینند و برای همین به شکلی پیش‌بینی‌ناپذیر همه‌گیر شده‌اند. اثرگذاری یک روایت حتی لزوما ارتباط چندانی با واقعیت داشتن یا نداشتن آن ندارد. زیرا به گفته میر «ما حقیقت روایت را نه بر اساس مطابقت دقیقش با دنیای واقعی، بلکه بر اساس انسجام درونی و سازگاری‌اش با برداشت‌های کلی‌مان درباره راه و رسم جهان می‌سنجیم». کافی است آن روایت بر بستر ابرروایت‌های حافظه جمعی بنشیند. در این صورت حتی دروغین خواندن آن بر مبنای شواهد واقعی کمک چندانی برای جلوگیری از نشر آن در افکار عمومی نمی‌کند.

اثرگذاری زمان انتشار

پیش‌بینی‌ناپذیری تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی با یک محتوا در حدی است که برخی آن را به «شانس» وابسته می‌دانند. اما شاید بهتر باشد به جای واژه شانس از واژگان فرصت یا زمان درست استفاده کنیم تا چندان هم بی‌راه به نظر نرسد. گاه انتشار مجدد یک محتوای قدیمی که قبلا مخاطبی جذب نکرده، به ناگهان منجر به وایرال شدن آن می‌شود. حتی اگر آن محتوا توسط همان فرد میان همان مخاطبان بازنشر شود، ممکن است بر خلاف گذشته بسیار دیده شود. طبیعتا وقتی درباره زمان درست حرف می‌زنیم، لزوما به معنای پیش‌بینی‌پذیر بودن آن نیست. بلکه به این معناست که محتواها در زمینه‌های اجتماعی مختلف، و تحت تأثیر اخبار و محتواهایی که پیش از انتشار محتوا ذهن جمعی را درگیر کرده است، به اندازه‌های متفاوتی مخاطبان خود را درگیر می‌کنند. گاه انتشار یک خبر تازه، توجه مردم را از یک سوژه پرطرفدار به موضوعی دیگر جلب می‌کند و گاه ترندها در عرض کمتر از یک روز تغییر می‌کنند.

اثرگذاری مشارکت دوستان

اغلب ما به حدی وابسته به شبکه‌های اجتماعی شده‌ایم که اگر چند روز از آن دور بمانیم، احساس می‌کنیم چیز مهمی را از دست داده‌ایم. این تصور که همه دوستانمان در جریان خبری قرار گرفته‌اند و ما از آن بی‌خبریم، حس ترس جاماندن[2] را به اندازه‌ای در جان ما می‌اندازد که می‌تواند منجر به مراجعه مکررمان به «تایم‌لاین» شبکه اجتماعی شود. حسی که با عنوان FoMO شناخته می‌شود و ریشه ترس ناخودآگاه ما از جا ماندن از قبیله دارد. اما FoMO فقط در مراجعه به شبکه‌های اجتماعی نیست که خود را عیان می‌سازد. بلکه هنگامی که می‌بینیم تعداد قابل توجهی از دوستانمان محتوایی را بازنشر کرده‌اند، هشتگی استفاده کرده‌اند یا کارزاری را امضا کرده‌اند، دوباره سراغ ما می‌آید و به عنوان یک عامل اثرگذار منجر به مشارکت ما در کنش جمعی آنلاین می‌شود. نویسندگان کتاب «آشفتگی سیاسی» به خوبی اثر این موضوع را تحت عنوان «اطلاعات اجتماعی» مورد بررسی قرار داده‌اند. اطلاعات اجتماعی معمولا در قالب تعداد ریتوئیت، تعداد لایک‌ها، تعداد امضاهای آنلاین و به طور کل تعدد مشارکت‌کنندگان در فضای آنلاین به نمایش گذاشته می‌شود. مطابق با پژوهش‌های انجام شده، زمانی که مشارکت‌کنندگان بالقوه با نشانه‌ای از تعداد افرادی که مشارکت کرده‌اند روبرو می‌شوند، احتمال مشارکتشان افزایش می‌یابد. بدین‌ترتیب ماهیت تکثیر تصاعدی محتواهای وایرال‌شده می‌تواند مورد تحلیل قرار گیرد.

اثرگذاری اینفلوئنسرها را نیز می‌توان ذیل همین موضوع درک نمود. می‌دانیم لزوما هر محتوایی که توسط یک اینفلوئنسر منتشر می‌شود، هر چند ممکن است به مخاطبانش برسد[3]، اما لزوما منجر به مشارکت فعال در بازنشر آن محتوا نمی‌شود. طبیعتا در صورتی که اطلاعات اجتماعی ذیل آن محتوا نشان‌دهنده استقبال عمومی از آن باشد، می‌تواند مشوق مهمی در مشارکت فعال باشد. در غیر اینصورت می‌تواند نادیده گرفته شود و یا حتی با مخالفت و بازخوردهای منفی مخاطبان مواجه شود. این اتفاق بارها زمانی که اینفلوئنسرها فعالیتی در تضاد با جریان افکار عمومی داشته‌اند افتاده است. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد دیگر «تئوری برجسته‌سازی[4]» در رسانه‌های شبکه‌ای و نامتمرکز امروز مانند گذشته عمل نمی‌کند و اطلاعات اجتماعی مربوط به هر محتوا، به عنوان دماسنج افکار عمومی در رابطه با یک محتوا، عامل مهم مداخله‌کننده‌ای در این امر محسوب می‌گردد.

اثرگذاری ربات‌ها

برخی شبکه‌های اجتماعی از طریق API قابلیت‌هایی را در اختیار برنامه‌نویسان قرار می‌دهند تا با استفاده از آن بتوانند از طریق نرم‌افزارهای دیگری غیر از پلتفرم اصلی به انتشار محتوا بپردازند. در برخی موارد سوءاستفاده‌هایی از این ابزارها شده است تا برنامه‌هایی نوشته شود که به صورت خودکار و وسیع محتواهایی را نشر یا بازنشر کند. اگرچه در بسیاری از موارد فعالیت مشکوک این گونه برنامه‌ها که به عنوان ربات نیز شناخته می‌شود، باعث شده جلوی فعالیت آنها گرفته شود و در برخی شبکه‌های اجتماعی نظیر اینستاگرام استفاده از API با محدودیت‌های زیادی مواجه است، اما کماکان بسیاری معتقدند برخی هشتگ‌ها یا محتواهای ترند شده در توئیتر یا سایر شبکه‌های اجتماعی تحت تأثیر فعالیت ربات‌ها هستند. البته نمی‌توان فعالیت‌های ربات‌های انسانی را نادیده گرفت. طبیعتا گروه‌هایی در سرتاسر دنیا هستند که به خاطر منافع خاص خود، هر کدام از اعضایشان ده‌ها اکانت در یک شبکه اجتماعی دارند و می‌توانند یک محتوا را عینا یا با کمی تغییر از طریق حساب‌های مختلفشان منتشر کنند و همدیگر را نیز بازنشر و حمایت نمایند. هر چند هر از گاهی خبر از حذف تعداد زیادی از این اکانت‌ها در اخبار به گوش می‌رسد، اما همچنان این شیوه‌ای است که برخی گروه‌ها و سازمان‌ها از آن برای تحت تأثیر قرارداد افکار عمومی استفاده می‌کنند. اما این شیوه تا چه اندازه در اثرگذاری روی افکار عمومی موثر است؟

در پاسخ به این سوال ابتدا این نکته را باید در نظر داشت که در اغلب شبکه‌های اجتماعی، بیشتر تعاملات کاربران با حلقه افرادی است که آنها را دنبال می‌کنند[5]. بنابراین غالب محتواهایی که کاربران می‌بینند توسط دوستان خود و افرادی که خود کاربر آنها را اصطلاحا فالو کرده است تولید شده است. با این حال اغلب شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر و اینستاگرام بخشی نیز برای جستجوی عمومی میان همه محتواهای پلتفرم و مرور آنها دارند. محتوای تولید شده توسط ربات‌ها تنها احتمالا از این طریق می‌توانند توجه سایرین را جلب کنند. طبیعتا از آنجا که این اکانت‌ها معمولا محتواهایی ناشی از یک زیست دیجیتال ارگانیک ندارند و رفتار رباتیک آنها چندان انسانی به نظر نمی‌رسد، معمولا جذابیت زیادی نیز برای دنبال کردن ندارند.

شاید یکی از مهمترین کارکردهای ربات‌ها بتواند تغییر اطلاعات اجتماعی ذیل هر محتوا باشد. به این صورت که کاربر وقتی در معرض محتوایی قرار بگیرد که توسط این ربات‌ها به میزان قابل توجهی لایک خورده باشد یا بازنشر شده باشد، کاربر ناخودآگاه آن را محتوایی معتبر و مورد تأیید اجتماعی در نظر بگیرد و تشویق به بازنشر آن شود.

الگوریتم پلتفرم‌ها

تا اینجا عوامل و زمینه‌های اجتماعی محتواهای وایرال شده به عنوان نمودی مهم از افکار عمومی در دنیای امروز را مرور کردیم. بدین ترتیب می‌توان گفت اغلب محتواهایی که افکار عمومی را تحت تأثیر قرار داده و تحت تأثیر افکار عمومی وایرال یا ترند شده، بر بستر یک روایت منطبق بر باورهای حافظه جمعی و در زمان درست شکل گرفته است و لزوما به شکل متمرکز، نظیر آنچه در دنیای رسانه‌های پیشین رخ می‌داد، در شبکه توزیع نمی شود. حالا که برخی عوامل اجتماعی موثر در افکار عمومی در شبکه‌های آنلاین را مرور کردیم، به این سوال برگردیم که پلتفرم‌ها چه نقشی در توزیع محتواهای منتشر شده توسط کاربران دارند و آیا رأساً افکار عمومی را جهت‌دهی می‌کنند؟

شخصی‌سازی تجربه کاربر

در حرفه طراحی تجربه کاربری[6]، هدف اصلی طراحان خلق یک تجربه با کیفیت و راضی‌کننده با کمک شناخت دغدغه‌ها، اولویت‌ها و نیازهای کاربران است. در این صورت سطح رضایت، وفاداری و اعتماد کاربران به محصول دیجیتال بیشتر می‌شود و در نهایت به سود صاحبان محصول منجر می‌گردد. این موضوع در طراحی شبکه‌های اجتماعی از اهمیتی دوچندان برخوردار است و الگوریتم‌های هوشمندی برای شخصی‌سازی تجربه کاربر[7] طراحی و توسعه می‌یابد.

در ساده‌ترین سطح این الگوریتم‌ها، اغلب ساز و کاری طراحی می‌شود تا کاربران بتوانند محتواهای تولید شده توسط افراد مورد علاقه خود را دنبال کنند. بدین ترتیب صفحه اصلی این شبکه‌های اجتماعی که تحت عنوان تایم‌لاین یا فید[8] نیز شناخته می‌شوند، محتوای دوستان هر کاربر یا شخصیت‌های حقیقی یا حقوقی مورد علاقه آن کاربر را به نمایش می‌گذارد. در لایه بعدی، به خاطر کثرت محتوا ممکن است ترتیب این محتواها بر اساس میزان درگیری[9] کاربر با آن نوع از محتوا تغییر یابد. برای مثال شما اغلب استوری‌ها و توئیت‌های افرادی را در بالای فهرست محتواهایتان می‌بینید که احتمالا قبلا با آنها تعامل آنلاین بیشتری داشته‌اید. بدین ترتیب حتی در فهرست دوستانتان، به تدریج محتوای برخی را بیشتر از سایر افراد می‌بینید و ممکن است اصلا متوجه محتوایی که دوستی که ارتباط کمتری با او دارید نشوید.

در مراحل پیشرفته‌تر این الگوریتم‌ها که به «سیستم‌های توصیه‌گر[10]» شناخته می‌شوند، محتواهایی را در بخش‌هایی نظیر جستجو، اکسپلور، توصیه‌شده‌ها و… بر اساس رفتارهای پیشین شما پیشنهاد می‌دهد. در این سیستم‌ها که اغلب بر پایه یادگیری ماشین و پردازش تصویر در مقیاس کلان‌داده[11] توسعه می‌یابند، هوش مصنوعی سلیقه و علاقمندی‌های شما را بر اساس لایک‌ها، کامنت‌ها، محتواهای نشر شده، ویدیوهای تا پایان دیده شده و… تشخیص داده و میان میلیون‌ها محتوای تولید شده روزانه، سعی می‌کند محتواهایی را به شما نمایش دهد، یا ترتیب نمایش محتواها را به گونه‌ای تغییر دهد که مورد پسند شخص شما واقع گردد. به همین علت است که صفحه اکسپلور اینستاگرام هر شخص محتوایی کاملا متفاوت از کاربران دیگر نمایش می‌دهد و ترتیب نتایج جستجو گاهی بین کاربران متفاوت است. هدف اصلی طراحان و توسعه‌دهندگان این الگوریتم‌ها آن است که شما را در جهانی نزدیک‌تر به جهان آرمانیتان نگه دارند و از محتواهایی که از نظر فکری مورد پسند شما نیست، دورتر سازند. اگر هم احیانا بنا به هر علتی با محتوا یا فردی مواجه شدید که دور از سلیقه شما بود، امکان بلاک‌کردن را در اختیار شما گذاشته‌اند. همه چیز برای شکل‌گیری یک محیط مطلوب نظر شما مهیا شده است. شرایطی که اگرچه قطعا رضایت کاربر از تجربه کار با پلتفرم را بهبود می‌بخشد، اما می‌تواند به درک نادرستی از واقعیت‌های جامعه منجر شود.

تایم‌لاین‌های موازی، حباب فیلتر و مارپیچ سکوت

دنبال کردن محتوای دوستانمان که معمولا با بسیاری از آنها هم‌طبقه و هم‌نظر هستیم، سیستم‌های توصیه‌گر مبتنی بر هوش مصنوعی، و امکان بلاک کردن کاربرانی که فعالیت‌هایشان را نمی‌پسندیم، گاه باعث می‌شود در حلقه محدود افکار و نظرات موافقان خود بمانیم. این موضوع که از آن به عنوان «حباب فیلتر» در علوم ارتباطات یاد می‌کنند، در شبکه‌های اجتماعی در مقیاسی فراگیرتر به عنوان پدیده «تایم‌لاین‌های موازی» بین کاربران شناخته می‌شود. این عنوان طعنه به مفهوم دنیاهای موازی می‌زند و اشاره به این موضوع دارد که گاهی بحث‌هایی که در تایم‌لاین شخصی ما در جریان است، بسیار متفاوت از آن چیزی است که افرادی با شخصیت‌ها و ترجیحات و سلایق متفاوت در تایم‌لاین خود می‌بینند. این اتفاق به خصوص بر اساس گرایشات سیاسی بسیار رایج است. در این شرایط هواداران هر گرایش یا حزب سیاسی معتقدند «اکثریت» هم‌نظر و موافق آنها هستند، در حالی که در دنیاهای موازی افراد دیگری معتقدند از قضا اکثریت با آنها همراهند و مخالف حزب مقابلند.

جدایی این دنیاها از یکدیگر اغلب منجر به افزایش فاصله شکاف بین گروه‌ها و طبقاتی می‌شود که تفاوت‌های بنیادینی در عقاید یا سبک زندگی دارند. زندگی در حباب فیلتر اغلب باعث تک‌بعدی‌تر شدن ایده‌ها، کاهش رواداری و تقویت افراطی‌گری می‌شود. بدین ترتیب در اثر تشدید قطبیدگی[12] در جامعه، معمولا صدای میانه‌روها کمتر شنیده شده و مورد توجه قرار می‌گیرد و میدان برای تندروها فراهم‌تر می‌شود. بدین ترتیب کاربرانی که در هیچ‌کدام از دسته‌های خودی و غیرخودی قابل دسته‌بندی نیستند دچار مارپیچ سکوت[13] شده و از ابراز آزادانه نظر خود دوری می‌کنند. زیرا در غیر اینصورت ممکن است در برابر «قلدری رایانه‌ای[14]» آسیب ببینند و در معرض توهین‌ها، محتواهای آزاردهنده و نفرت‌انگیز، تهدید، افشای اطلاعات خصوصی و… قرار بگیرند.

در چنین شرایطی پلتفرم‌ها می‌توانند نقش جهت‌دهنده به افکار عمومی را نیز ایجاد کنند. اما نه به صورت متمرکز و تعمدی که بر حسب مورد تصمیم‌گیری شده باشد. بلکه به خاطر ماهیت الگوریتم‌ها افراد را در حباب فیلتر گیر می‌اندازد و کلونی‌هایی از مردم شکل می‌دهد که هر چند به مرور زمان بیشتر شبیه یکدیگر می‌شوند، اما از سایر کلونی‌ها دورتر می‌شوند تا جایی که اساسا منکر وجود یا کثرت افرادی می‌شوند که از آنها متفاوت هستند. 

بازتاب‌دهنده یا جهت‌دهنده؟

با توجه به مرور عوامل و زمینه‌های مرتبط با افکار عمومی در شبکه‌های اجتماعی و فضای آنلاین[15]، می‌توانیم دوباره سؤال اصلی را دوباره مرور کنیم: آیا شبکه‌های اجتماعی به مثابه یک آینه تمام‌نمای افکار عمومی آن را به معرض دید همگان می‌گذارد یا ساز و کارهایی دارد که به آن جهت می‌دهد؟

می‌توان گفت مهمترین اثر شبکه‌های اجتماعی در افکار عمومی سرعت بخشیدن به تحت تأثیر قرار گرفتن آن است. سرعتی که وقتی در جامعه‌ای قطبیده و اسیر حباب فیلتر رخ می‌دهد، می‌تواند منجر به تقویت شکاف‌ها شود. برای همین اغلب ساکنین تایم‌لاین‌های موازی ترندهای یکدیگر را تحت تأثیر مداخله ربات‌ها یا صاحبان پلتفرم‌ها می‌دانند. هر چند اثر این مداخلات را نمی‌توان به طور کامل رد کرد، اما متغییرهای مهمتری در شکل‌گیری افکار عمومی می‌توان شناخت. متغییرهایی که هر چند می‌توان درباره آنها صحبت کرد، اما در دینامیک مبتنی بر آشوب[16] در افکار عمومی نمی‌توان به شکلی صد در صد پیش‌بینی پذیر مسیر تغییر افکار عمومی را از پیش طراحی نمود. هر چند گاهی ممکن است یک محتوای کوچک، به مثابه پرواز پروانه‌ای در گوشه دیگری از دنیا طوفان به پا کند.


[1] Decentralized

[2] Fear of Missing Out

[3] Reach

[4] Agenda-Setting Theory

[5] Following

[6] User Experience (UX) Design

[7] UX Personalization

[8] Feed

[9] User Engagement

[10] Recommender Systems

[11] Big Data

[12] Political Polarization

[13] Spiral of Silence

[14] Cyberbullying

[15] من تعمدا هیچ‌گاه از عبارت «فضای مجازی» استفاده نمی‌کنم. زیرا این عبارت متضمن این معناست که ما فضایی مستقل از فضای حقیقی داریم که در آن زندگی مجازی، ارتباطات مجازی و کسب و کارهای مجازی وجود دارد. در حالی که صفت مجازی تداعی نوعی فضای دروغین برای مهمترین تعاملات زندگی بشر ایجاد می‌کند و ممکن است ما را در تحلیل‌ها به اشتباه بیاندازد. بهتر است به جای این عبارت مبهم و نادرست، از کلماتی مثل اینترنت، وب، شبکه اجتماعی، پلتفرم، استارتاپ‌ و صفت‌های آنلاین یا دیجیتال استفاده کنیم.

[16] Chaos


منتشر شده در تاریخ

در موضوع

,

توسط

درباره اینها هم بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *