به میزبانی برنامه «حرف نو» که در یوتیوب و آپارات منتشر شد، مناظرهای داشتم با محمدحسین سیاح طاهری، یکی از مدیران مرکز ملی فضای مجازی بود که به عنوان کارشناس فضای مجازی به گفتگو دعوت شده بود و بنا شد درباره «حکمرانی اینترنت» یا به قول خودشان «حکمرانی فضای مجازی» صحبت کنیم. این یکی از صریحترین مناظرههای من درباره اینترنت بود که علت اشتباهات سیاستگذاری در حوزه اینترنت را نه محدود به رویکردهای اشتباه شورای عالی فضای مجازی، که در سیاست خارجی و تعریف نسبت ما با جهان توسعهیافته مطرح کردم.
خلاصهای از ویدیوی این مناظره را در این صفحه میبینید. پیشنهاد میکنم نسخه کامل این مناظره داغ را در یوتیوب یا آپارات حرف نو ببینید.
مهمترین موضوعات مطرح شده در این مناظره:
- اصطلاح «فضای مجازی» از ابتدا مبهم و گمراهکننده است. این واژه بار معنایی منفی دارد؛ در برابر «حقیقی» قرار میگیرد. وقتی میگوییم «فضای مجازی»، انگار با یک چیز غیرواقعی یا دروغین سروکار داریم. در حالی که اینترنت و شبکههای اجتماعی بخش جداییناپذیر زندگی واقعی ما هستند. بهتر است از واژههای دقیقتر مثل «اینترنت»، «شبکههای اجتماعی» یا «پلتفرمها» استفاده کنیم. استفاده از واژه غلط، باعث سیاستگذاری غلط هم شده است.
- حتی شورایی به نام «شورای عالی فضای مجازی» درست شده، بدون اینکه معلوم باشد محدودهاش چیست. اگر همه زیست ما دیجیتال و آنلاین شده، پس این شورا یعنی شورای عالی همه چیز! بنابراین قبل از حکمرانی باید بدانیم دقیقاً بر چه چیزی میخواهیم حکمرانی کنیم. من مرزی بین فضای آنلاین و آفلاین قائل نیستم. اینترنت فقط یک فضای جانبی نیست، بلکه بخشی از زیست روزمره مردم است.
- باید مشخص کنیم موضوع حکمرانی دقیقاً چیست: اینترنت؟ شبکههای اجتماعی؟ پلتفرمها؟ کسبوکارهای نوپا؟ هرکدام از اینها نیازمند سیاستگذاری و حکمرانی متفاوت است. نباید همه را با یک برچسب کلی «فضای مجازی» در هم آمیخت.
- اینترنت یک شبکه جهانی بههمپیوسته و غیرمتمرکز است. همین ویژگی باعث شده حکمرانی کامل بر آن غیرممکن باشد. هیچ کشوری در دنیا حکمرانی صددرصدی بر اینترنت ندارد. حتی آمریکا هم با وجود قدرتش نتوانسته چنین کاری کند. مسئله حکمرانی اینترنت یک چالش جهانی است، نه فقط مشکل ایران.
- اینترنت باعث تغییر پارادایم در رسانه و حکمرانی شده است. با اینترنت نمیتوان مثل رسانههای سنتی رفتار کرد. پس باید بپذیریم که کنترل کامل اینترنت ناممکن است.
- در ایران وضعیت اینترنت یک «فاجعه تمامعیار» است. میزان فیلترینگ ما در جهان جزو ۲-۳ کشور آخر است. حتی عربستان سعودی بازتر از ایران است. قابلمقایسهترین نمونهها فقط چین، ترکمنستان و میانمار هستند. اما شرایط ایران با چین هم کاملاً متفاوت است. چین یک کشور دیکتاتوری متمرکز است؛ ایران ساختاری متفاوت دارد. بنابراین الگوی چین اصلاً برای ایران قابلاجرا نیست.
- ما با دو مشکل همزمان مواجهایم: فیلترینگ داخلی و تحریم خارجی. شهروند ایرانی هم از سوی حکومت خودش محدود میشود، هم از سوی غرب تحریم میشود. این وضعیت باعث نقض گسترده حقوق دیجیتال مردم ایران شده است.
- حکومت ایران برخوردی انفعالی و سلبی با فناوری دارد. در حالی که دنیا بیشتر دغدغه حفاظت از دادهها و حقوق کاربران را دارد. سیاستگذاری درست باید بر مبنای حقوق کاربران و توسعه باشد، نه محدودیت. حکمرانی اینترنت در ایران هم از نظر تعریف دچار خطاست، هم از نظر عمل دچار فاجعه. این سیاستها ایران را به سمت «حذف تمدنی» پیش میبرند.
- حکومت در هر سه لایه اینترنت (زیرساخت، پلتفرم، محتوا) مداخله حداکثری دارد. در لایه زیرساخت، شبکه ایران شبهمتمرکز و انحصاری است. برخلاف جهان که چندین پرووایدر اینترنت دارند، ایران فقط یک شرکت دولتی دارد. این انحصار باعث گرانی و کاهش کیفیت اینترنت شده است.
- همه ترافیک بینالمللی از یک «بلک باکس» میگذرد. همین امر باعث اختلال و کاهش سرعت میشود. حکومت بهخاطر وسواس در کنترل، حتی از اینترنت ماهوارهای میترسد.
- در لایه پلتفرم، تقریباً همه پلتفرمهای کاربرمحور دنیا فیلتر شدهاند. این رکورد منفی در جهان بیسابقه است. حتی روسیه و چین چنین رویکردی ندارند.
- در لایه محتوا هم فشار، رصد و سرکوب گسترده وجود دارد. پلیس فتا و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی به جرمهای سیاسی پیگیریهای مداوم دارد. در نتیجه ما «تمامیتخواهی دیجیتال» داریم، نه حکمرانی.
- حکومت نسبت به فناوری دچار وحشت و «پنیک» شده است. بهجای حل مسئله، به سرکوب دیجیتال روی آورده است.
- مقایسه وضعیت ایران با کشورهای دیگر مغلطه است. همه دنیا حکمرانی اینترنت دارند، اما نه با روش سلبی و انحصاری. مشکل ایران «ولنگاری» یا «رها بودن» نیست، بلکه سرکوب و انحصار است.
- در حوزه قوانین، ایران عملاً هیچ چارچوب مشخصی ندارد. در عوض به ابزار سادهای مثل فیلترینگ بیش از حد متوسل شده است. این رویکرد آنارشیستی و بیقانونی ایجاد کرده است. حتی مسئولان هم بارها گفتهاند فیلترینگ کارآمدی خود را از دست داده است.
- حکومت میخواهد هم انحصار داشته باشد و هم کنترل، اما هیچکدام درست پیش نمیرود. این وضعیت نه شهروندان را راضی کرده و نه خود حکومت را. نمونهاش همین است که حکومت فیلتر میکند، اما باز هم میگوید کنترل کافی ندارد.
- مقایسه انسداد کامل اینترنت در ایران با رگولیشن کشورهای دیگر بیمعنی است. در دنیا حکمرانی یعنی تنظیمگری و شفافیت، نه بستن کامل راهها.
- کلاهبرداریها و تخلفات در شبکههای اجتماعی ناشی از ضعف داخلی است، نه اینستاگرام. همه تراکنشها در شبکه شتاب ثبت میشود و قابل پیگیری است. بنابراین مقصر اصلی در این حوزه هم خود حکومت ایران است، نه پلتفرمها.
- من میگویم شهروند حق دارد اینترنت داشته باشد، حتی یک روز هم نباید قطع شود. مثل برق یا آب، اینترنت هم حق پایهای است. این یک مغلطه است که برای جلوگیری از جرمهای احتمالی، دسترسی همه را ببندیم. هیچ کشوری همه مردم را زندان نمیکند تا کلاهبرداری نشود. ما جاده را بستهایم چون شاید یک ماشین تخلف کند. این کار رگولیشن نیست، تعطیلی است.
- مسئولان از ترس تهدید خارجی، خودکشی داخلی کردهاند. به اسم امنیت ملی، اقتصاد و زندگی مردم را نابود کردهاند.
- در مورد فیکنیوز هم سیاست ایران شکستخورده است. دنیا راهکارهای هوشمند دارد مثل کامیونیتینوت توییتر. یعنی خودکاربران بهصورت جمعی اخبار را صحتسنجی میکنند. در ایران فقط راهحل ساده داریم: «همهچیز را ببند».
- فیلترینگ هیچ مسئلهای را حل نکرده است. حتی مسئلههایی مثل پورن کودک یا اخبار جعلی هم بیربط به فیلترینگ هستند. پس اصل سیاست غلط است.
- مشکل ساختاری است: شورای عالی فضای مجازی. این شورا همه کار را خودش میکند: قانونگذاری، اجرا، نظارت. اعضایش هم متخصص اینترنت نیستند. نگاهشان رسانهای و امنیتی دهه ۶۰ است. نتیجه: انبوه مصوبات ضدتکنولوژی و بیاثر. خوششانس بودیم که دولتها بخشی از مصوبات شورا را اجرا نکردند وگرنه وضعیت امروز بسیار بدتر بود.
- اولین قدم راهحل: اعتراف به شکست مطلق. باید بپذیریم در حکمرانی اینترنت نابود شدیم. ایران هیچ نقشی در اکوسیستم جهانی فناوری ندارد. انزوا، مهاجرت نخبگان و شکست پلتفرمهای داخلی نتیجه این مسیر است. تنها راه نجات: کنار گذاشتن جنگ با توسعه و بازنگری بنیادی در ساختار حکمرانی.
دیدگاهتان را بنویسید