• شما اکنون يکي از مطالب آرشيو وبلاگ ماورا را ميخوانيد:
• صفحه اول وبلاگ
• نوشته قبلي:
نتایج هولناک یک نشخوار فلسفی
• نوشته بعدي:
جیغ شب جمعه
وبسايت شخصي:
• صفحه اول
• مقالات
• طراحي گرافيک
• طراحي وب
• ويديو آرت
• چندرسانهاي
• عکاسي
• قالبساز آنلاين
• قفسه
• ديوار يادگاري
• خبرنامه
• درباره من


خوبِ من! هرچه دغدغهها بیشتر میشود آرامش پرمعناتر و ژرفتر میشود. و ما کانتراست زندگیمان آنقدر بالا رفته که گمان نکنم حالاحالاها زیر آفتاب بیرنگوبار شود.
هفت ماه نشد بنویسم. دلیلش را نمیدانم. بهانههایش هم که زیاد است و تکراری. شاید نوعی دورخیز بود برای پریدن به مرحله بعدی زندگی. مراسم عروسی آذرماه بهانهای بود برای رسمیت بخشیدن به زندگی شخصی با کسی که دوستش دارم. قبل و بعدش هم پر از چالههایی بود که خوشبختانه هیچکدام چاه نبودند. و اکنون خوشحالم. و هنوز مثل قبل برنامهها دارم: نمردهام.
و اما در مورد مطلب «
موضوع جالب دیگر ترس و تردید بیشتر دوستان از نوشتن نظرشان بود. نمیدانم چرا اینقدر بیاعتماد به نفس و بیجسارت بار آمدهایم که تقریبا خودمان هم به تحلیلهای خودمان اعتقادی نداریم! قاعدتا هر حرفی می تواند بزرگ و تکان دهنده باشد. حتی اگر به نظر خودمان چرت بیاید!... من تقریبا هر روز بخش نظرات را چک میکنم.
سروش را در 



