وبلاگ ماورا:
• شما اکنون يکي از مطالب آرشيو وبلاگ ماورا را مي‌خوانيد:
صفحه اول وبلاگ
• نوشته قبلي:
پاييز بارانی...
• نوشته بعدي:
جور دیگر

وبسايت شخصي:
• صفحه اول
• مقالات
• طراحي گرافيک
• طراحي وب
• ويديو آرت
• چندرسانه‌اي
• عکاسي
• قالبساز آنلاين
• قفسه
• ديوار يادگاري
• خبرنامه
• درباره من
آب پری
جمعه ؛ ۱۸/شهریور/۸۴

آبشار آب پری
عکس از اينجا

   به رویان که رسیدیم پیدا کردن «جاده جنگل آب پری» کار مشکلی نبود. و وقتی تابلوی آنرا دیدم، متوجه شدم از نام این منطقه به سادگی گذشته بودم: آب پری ! بلافاصله به یاد الهه آب در اساطیر ایران یعنی آناهیتا افتادم و همزمان تمام مطالبی که درباره تقدس آب در تمام آیینهای جهان و جلوه چهره مادینه خداوند و پریان افسانه ای و.... خوانده بودم به خاطرم هجوم آورد. جلوتر که رفتیم جنگل های تو در تو و دره های عمیق و کوههای پر درختی که پشت سر هم تا دوردست کمرنگ تر و کمرنگ تر می شدند، مرا یاد سرزمین دور افسانه ها و زمان ایمان به اساطیر انداخت. زمانی که ماه از میان سیاهی درختان جنگل برمی آمد و دهان انسان از شگفتی باز می شد و نطفه اسطوره ای در این مسیر نگاه و شگفتی شکل می گرفت...
   در میان شاخ و برگ به هم پیچیده جنگل حالت مرموز و بکر زمانهای دور به ذهنم تداعی می شد تا اینکه به تابلویی رسیدیم که نشان می داد بالاخره به «آبشار آب پری» رسیدیم. چون ما آبشاری نمی دیدیم! جز دره مانندی پر از قلوه سنگهای درشت که انگار کمی آب از زیر آنها جریان داشت. نمی دانم فصلش نبود یا به خاطر سیل خراب شده بود، اما به هر حال «آبشار آب پری» خالی از آبی پرتلاطم و پری‌وار بود. « آب پری » مرده بود. فورا جمله ای به یادم آمد که در یکی از همین فیلمهای اساطیری، از زبان یک پری افسانه ای شنیدم: می گفت مرگ ما زمانی ست که دیگر هیچ کس به ما ایمان نداشته باشد و اکنون، آن زمان فرارسيده. و قطره قطره آب می شد چون ديگر کسی او را باور نداشت.

   « آب پري» پشت زمانها مرده بود. در دوردستهای افسانه های آن منطقه. ديگر «جنگل آب پري» به «پارک جنگلی رويان» تبديل شده بود و انسانهايی که به آنجا می آمدند جز باقيمانده غذا و متخلفات آن چيزی به جا نمی گذاشتند. نه! اينها هيچکدام نقصی نيست. مشکل بزرگ در نگاههايی خالی از ايمان به جهان ماورايی ست که در گذشته های دور مرزی با جهان ماده نداشت. مشکل بزرگ جداسازی جهان طبيعت از جهان بی نام «ماوراءالطبيعه» است. و بعد فراموشی اينکه اسرار اعظم آن جهان بی نام، بس نيرومندترند از هياهوی «علم و دانش» اين جهان پر از نام!... ديگر کسی چيزی را باور ندارد.... مشکل بزرگ چيزی ست که «اگر به اندازه خردلی از آن داشتيم، می توانستيم کوه ها را جابجا کنيم»...

 

حاشيه- اين رو تو همين مسافرتی که يکی دو هفته پيش به شمال و... داشتيم نوشتم. چندوقت پيش که تو گوگل دنبال مطلبی درباره همين آبشار آب پری می گشتم چيزايی فهميدم. اول اينکه منطقه توريستی بوده و دوم اينکه چند نفری که تو وبلاگاشون از اين جنگل اسم بردن به حالت اسرارآميز و خاصش هم اشاره ای کردن. و ديشب از دوستی که همون اطراف زندگی می کرد دربارش پرسيدم فهميدم آب اون آبشار فصليه و فصل بارون خيلی جای بازم مرموزيه!... عکسشم که همين بالا گذاشتم. البته زمانيه که آب داشته!... (خيلی دوست داشتم با پيری از اون اطراف در اين باره پرس و جو کنم. اما افسوس که زمان کم بود و همراهان من زياد! و مقصد جای ديگری بود!!! اگه دوستان چيز بيشتری می دونن دريغ نفرماين!)


+ حامد | ساعت 21:49 | لینک مطلب | 0 ترک‌بک
نظر شما (0 نظر)
آرشيو و امکانات
• نوشته های گذشته:


• دسته بندی موضوعی:

• ايميل: Hamed_Bidi @ yahoo.com
• براي اطلاع از به روزرساني سايت و وبلاگ عضو خبرنامه شويد!



• شمارنده: